یادش بخیر . دوره ی دبیرستان ، دبیری داشتم
که بسیار سختگیر بود و پر جذبه .
روزی که باهاش کلاس جغرافیا داشتیم
غصه مون می گرفت .
وقتی زنگ کلاس می خورد
و دبیرا به طرف کلاسا حرکت می کردند
به محض وارد شدن این دبیر ،
سکوت سنگینی کلاس رو فرا می گرفت ،
بعد صدای قدم های دبیر مثل چکش
روی قلب دانش آموزان زده میشد .
سکوت عجیب کلاس به حدی بود
که صدای قورت دادن آب از گلوی دانش آموزان
شنیده می شد .
همه ی چشم ها به او بود تا این که می نشست
و دفتر نمره رو باز می کرد ،
انگشتش که روی لیست اسامی حرکت می کرد
صدای ضربان قلب ها بیشتر می شد
تا آن که نام یکی رو انتخاب می کرد .
رنگ دانش آموز می پرید .
خودم از کسانی بودم که درس این دبیر را چندین بار
دوره می کردم ولی سر کلاس به چنان استرسی
مبتلا می شدم که تمام خوانده هایم از مغزم
پاک می شد و در حالی که اشک در چشمانم
حلقه می زد و بغض گلویم را می گرفت
به نمره ی زیر ده خودم هاج و واج خیره می شدم.
آیا فاصله گرفتن بیش از اندازه ازدانش آموزان
ملاک برتری یک دبیر است ؟
درس معلم ار بود زمزمه ی محبّتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را